عاشقانه

ساخت وبلاگ
فال حافظ زدنت از پی دلتنگی کیست؟من که هر لحظه به یاد تو و دلتنگ تو امهر ستاره یه نشان از غم و دلتنگی منآسمان را بفرستم که بدانی همه جا یاد تو ام؟----------------------------------------------علی اصغر رشتچی زاده هستمیه دی ماهی شاد و شنگول و مهربون و با معرفت و با محبت و خوش قلب و صادق---------------------------------------------شناسه اینستاگرام-(instagram)aliasghar.rashtechizade---------------------------------------------شناسه فیس بوک-(facebook)aliasghar rashtechizadeh---------------------------------------------شناسه توییتر-(twitter)aliasghar_r1993---------------------------------------------شناسه هورسا-(hoorsa)aliasghar_rashtechizadeh--------------------------------------------- عاشقانه...
ما را در سایت عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nasime-eshg2 بازدید : 146 تاريخ : شنبه 24 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:10

نشود فاش کسی آنچه میان من و توستتا اشارات نظر نامه رسان من و توستگوش کن با لب خاموش سخن می گویمپاسخم گو به نگاهی که زبان من و توستروزگاری شد و کس مرد ره عشق ندیدحالیا چشم جهانی نگران من و توستگرچه در خلوت راز دل ما کس نرسیدهمه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست عاشقانه...
ما را در سایت عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nasime-eshg2 بازدید : 149 تاريخ : شنبه 24 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:10

روزی سلیمان انگشتری خود را به کنیزکی سپرد و به گرمابه رفت؛ دیوی از این واقعه باخبر شد، درحال خود را به صورتسلیمان درآورد و انگشتری را از کنیزک طلب کرد، کنیز انگشتری به وی داد و او خود را به تخت سلیمان رساند و بر جای اونشست و دعوی سلیمانی کرد و خلق از او پذیرفتند (از آنکه از سلیمانی جز صورتی و خاتمی نمی دیدند) و چون سلیمان ازگرمابه بیرون آمد و از ماجرا خبر یافت گفت سلیمان حقیقی منم و آنکه برجای من نشسته دیوی بیش نیست امّا خلق او را انکارکردند و سلیمان که به ملک اعتنایی نداشت و در عین سلطنت خود را «مسکین و فقیر» می دانست، به صحرا و کنار دریا رفتو ماهیگیری پیشه کرد...امّا دیو چون به تلبیس و حیل بر تخت نشست و مردم انگشتری با وی دیدند و ملک بر او مقرر شد، روزی از بیم آنکه مباداانگشتری بار دیگر به دست سلیمان افتد آن را در دریا افکند تا بکلّی از میان برود و خود به اعتبار پیشین بر مردم حکومتکند......بتدریج ماهیّت ظلمانی دیو برخلق آشکار شد و جمله دل از او بگردانیدند و در کمین فرصت بودند تا او را از تخت به زیرآورند و سلیمان حقیقی را برجای او نشانند......در این احوال سلیمان همچنان بر لب بحر ماهی می گرفت، روزی ماهیی را بشکافت و از قضا خاتم گم شده را در شکم ماهییافت و بر دست کرد... ...سلیمان به شهر نیامد امّا مردم از این ماجرا خبر شدند و دانستند که سلیمان حقیقی با خاتم سلیمانی بیرون شهر است؛ پس درسیزده نوروز بر دیو بشوریدند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را به تخت بازگردانند و این روز بخلاف تصوّر عام روزیفرخنده و مبارک است و به حقیقت روز سلیمان بهار است و نحوست آن کسی راست که با دیو بسازد و در طلب سلیمان از شهربیرون نیاید:وقت آنست که مردم ره صحرا گیرندخاصه اکنون که بهار آمد و فرو عاشقانه...
ما را در سایت عاشقانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8nasime-eshg2 بازدید : 146 تاريخ : شنبه 24 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:10